قاتلِ ذهنِ من؛

𝓗𝓲𝓻𝓸𝓴𝓸
1404/3/25 22:10
من مجموعهای از حرفهای ناگفتهام که خودم هم خیلیهاشون رو فراموش کردم؛
حرفهایی که اکثرا آثاری بهجامونده از آدمهایی هستن که برام زمانی مهم بودن، اما حالا با به یاد آوردنشون چیزی جز حالِ بد نصیبم نمیشه..
بعضی مواقع دلم میخواد این حرفهایی که با ساکن شدن تو مغزم بارها و بارها به هزاران هزار روش من رو میکشن و زنده میکنن رو آتیش بزنم؛ بسوزونم که ذرهای احساس رها شدن و آزادی بهم دست بده.
این حرفها رو فقط خودم میفهمم...هر چند نامفهوم و بیمعنی!