داستان غمگین؛

𝓗𝓲𝓻𝓸𝓴𝓸
1404/4/10 20:20
از داستانهای غمگین متنفرم، حالم رو بد میکنن، ناراحتم میکنن، بیشتر از چیزی که هستم..
هر وقت یه شخصیت درد و سختی میکشه اونقدری از داستان زده میشم که دلم میخواد آلزایمر بگیرم و اون تاثیر بدی که روم داشت برای همیشه یادم بره. چرا باید داستانی رو بخونم که شخصیتش داره عذاب میکشه و بفهمم فقط من نیستم که سختمه؟ سختمه این زندگی و این اتفاقاتی که برام میوفته؟