𝖡ɾ𝗈𝗄ᥱ𝗇

کالبدهای خندان، روح‌های زخمی..

حفره‌ها؛

می‌خواستم بمانم،

رفتم.

می‌خواستم بروم،

ماندم.

نه رفتن مهم بود و

نه ماندن...

مهم

من بودم

که نبودم.