Stɑɾ

!..ɪ ʜᴀᴛᴇ ᴍʏꜱᴇʟꜰ ɪɴ ᴇᴠᴇʀʏ ꜱɪɴɢʟᴇ ᴡᴀʏ

.𖥔 ݁ ˖

چندوقتی میشد که نرفته بودم سراغ نوشتن؛ دلم‌ پره، اما کلمات برای وصف این غم، ناتوان و بی‌معنی هستن... اونقدر آشفتگی فکری دارم که مهمترین مسائل فعلا برام بی‌اهمیتن. من ادامه میدم، روزامو میگذرونم، اما نه به خاطر اینکه امید دارم، فقط برای اینکه کمتر تو افکارم فرو برم که باعث بشن دوباره منفی‌نگر بشم؛ اصلا مگه برای حالِ بدِ من دوایی هم وجود داره؟..