Stɑɾ

!..ɪ ʜᴀᴛᴇ ᴍʏꜱᴇʟꜰ ɪɴ ᴇᴠᴇʀʏ ꜱɪɴɢʟᴇ ᴡᴀʏ

ִ ࣪𖤐

«بابا، وقتی روی قبرم خاک ریختند،

یک‌تکه نان روی آن خرد کن تا گنجشک‌ها بیان

و وقتی اومدن صداشونو میشنوم و خوشحال میشم

که تنها نیستم.»

- برادران کارامازوف، فئودور داستایوفسکی -