𝗛𝗲𝗮𝘃𝗲𝗻

𝓨𝓸𝓾 𝓬𝓪𝓷 𝓫𝓮 𝓽𝓱𝓮 𝓶𝓸𝓸𝓷 𝓪𝓷𝓭 𝓼𝓽𝓲𝓵𝓵 𝓫𝓮 𝓳𝓮𝓪𝓵𝓸𝓾𝓼 𝓸𝓯 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓽𝓪𝓻𝓼

جهنمِ زندگیم؛

اشکایی که به خاطر یه نفر هرروز ریخته میشن، البته که پنهانی..!

زخمای چه فیزیکی و چه روحی که جای جای بدنم هست (زخمِ رو دستم که به خاطر خراشایی هست که یه نفر با چاغو درستشون کرده هم بگم..؟)

خستگی ذهنی و روحی که اون یه نفر باعث و بانیشه و باعث میشه هر روز با کسالت و بدون هیچی معنی‌ای بگذره؛ زندانی شدن توسط احساسات و بلایایی که سرم اومد..

اوه، یادم رفت بگم که همشون کار خودمه؟