𝖡ɾ𝗈𝗄ᥱ𝗇

کالبدهای خندان، روح‌های زخمی..

نامه‌ای به تو؛

اکنون که این را برایت می‌نویسم، بیشتر از هر زمانی نیازمند به حضور گرمت هستم که اینجا باشی و من را از این غم‌کده‌ای که با رفتنت برایم ساختی، نجات دهی. یک سال دیگر گذشت و من همچنان به تو فکر می‌کنم. گفتنش سخت است، اما دلتنگم، دلتنگِ صدایت، نگاهت، و وجودت. ای همدم همیشگی من؛ نمی‌دانم در حال حاضر چه می‌کنی، خواب و خوراکت چطور است و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنی، اما من از همین مسافت دور برای تو آرزوی موفقیت می‌کنم. باشد که بتوانم بار دیگر تو را ببینم، باشد که بتوانم دوباره برایت بنویسم.

 

از طرفِ منِ گم‌شده،

به تویی که دیگر مرا در زندگی‌ات نمی‌خواهی. 

- ۲۷ تیر ماهِ ۱۴۰۴

- Hiroko